بی معرفت
باید ببخشید کمی دیر شد چه عاشق می شوم،وقتی که تنهامی شوم با تو مهدی خلیلیان سلام و عرض تبریک خدمت هر کسی که دانشجوه(نه اونایی که مثل من تفننی درس می خونن) مطالب زیر را از یه جایی کش رفتم بخونید برا دانشجوی واقعی شدن بد نیست ضرورت تحصیل علم از دیدگاه اسلام ضرورتی مطلق است . نه قید افرادی دارد نه قید زمانی و نه هیچ قید و محدودیت دیگری . جا و مکان خاصی نمی شناسد .عالم بر عابد برتری دارد . اما تحصیل علم مطلوبیت ذاتی ندارد بلکه یکسری شرایط آداب و اخلاقیات دارد : _پیروی از حدس و گمان : « و چیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن . زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد » ( اسراء (17) : 36 ) طولانی هم شد باید ببخشید... التماس دعا اینم یه روز پر کار در مجلس.....؟!! رهبر انقلاب اسلامی در یکی از دیدارهایشان با نمایندگان فرمودند:وقتی من میبینم که چهار تا صندلی خالی است،یکی نشسته ،پنج تا صندلی خالیست بنده اینجا وقتی پای تلویزیون این صحنه را میدیدم حقیقتا احساس شرمندگی میکردم.این بی انضباطیست و مطلقا نباید این را برای مجلس برتافت. ابوبصیر (ره ) مى گوید: در کوفه بودم ، به یکى از بانوان درس قرائت قرآن مى آموختم ، روزى در یک مورد بااو شوخى کردم . برگرفته از کتاب داستانهاى شنیدنى از چهارده معصوم(ع) جالب نیست!!؟ در عرض سه، چهار ماه جاهای مختلف برای زیارت امام رضا(ع) ثبت نام کنن،تو هم بری اسمتو بنویسی ولی نتونی بری،خب حتما صلاحه... اما امام رضا را شنیدم رئوفه خودش جور میکنه با یه اردوی دیگه میرم،باز هم.... همین جور یکی پس از دیگری...،دفعه آخر امیدوار میشی، امام رضا خودشون جور کردن همه چی را هیچ مشکلی پش نمیاد،شهادت امام صادق اونجاییم،هزینشو دادیم ،بلیطا را هم که گرفتیم خدا را شکر امام رضا طلبیدن ساکتو میبندی، سفرای دیگتو کنسل میکنی ،میگی میرم پیش خودش میگم ولی....ولی قبل از حرکتت زنگ میزنن میگن کنسل شد.چه حالی پیدا میکنی!؟؟؟آخه من با اردوی هفته پش نرفتم که با شما بیام حالا کنسل؟؟؟اونوقته که فقط برا تظاهر میگی باشه ،خدا را شکر،اما.....
...
حجت بر ابراهیم تمام است
می تواند باز هم دلیل منطقی آورد، دلیل منطقی اش همچنان هست، اما وجدانش او را به مسخره گرفته است.
ابراهیم هرگاه که به پیام می اندیشد جز به تسلیم نمی اندیشد و دیگر تردیدی ندارد... در برابر او تسلیم محض!
.
.
.
منطق ابلیس همیشه یکیست، تکرار یک چیز هر چند به صدها رنگ و نیرنگ:
این پیام را من در خواب...!
اما نه بس است،دیگر بس است ابراهیم!
ابراهیم تصمیم گرفت؛
انتخاب کرد
پیداست که انتخاب ابراهیم کدام است؟
پسر را صدا زد
و پدر در قامت والای این قربانی خویش می نگریست!
اسماعیل این ذبح عظیم!
اکنون در منی در خلوتگاه سنگی آن گوشه، گفتگوی پدری و پسری!
حتی قادر نیست بر زبان آرد که: من مامورم تو را بدست خویش ذبح کنم. دل بر خدا میسپارد و دندان غفلت بر جگر می نهد و می گوید:
- اسماعیل من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم...!
اسماعیل دریافت، تسلیتش داد:
پدر کارد را برگرفت، به قدرت و خشمی وصف ناپذیر بر سنگ می کشد تا تیزش کند!
آنگاه به نیروی خدا برخاست، قربانی جوان خویش را به قربانگاه برد، بر روی خاک خواباند، گونه اش را بر سنگ نهاد،... خود را بخدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانیش نهاد؛ فشرد
اما...
آخ، این کارد... نمی برد!
این چه شکنجه بی رحمی است!
کارد را بخشم بر سنگ می کوبد
همچون شیر مجروحی می غرد.از پدر بودن خویش بیمناک می شود.برق آسا بر می جهد و کارد را چنگ میزند و بر سر قربانیش که همچنان رام و خاموش نمی جنبد دوباره هجوم می اورد
که ناگهان؛
و پیامی که:
بی آنکه اسماعیل را قربانی کند
که داستان این دین، داستان کمال انسان است
و بالاخره نیل به قله رفیع شهادت
اسماعیل وار
ابراهیم وار!
و پایان این داستان؟ ذبح گوسفندی
کشتن گوسفندی برای چند گرسنه ای!
و اکنون...
اسماعیل تو کیست؟ چیست؟
نیازی نیست که کسی بداند،باید خود بدانی و خدا
این چنین است که ذبح گوسفند را به عنوان قربانی از تو می پذیرد
برگرفته از کتاب حج دکتر شریعتی
*** عید قربان بر محبان راهش مبارک ***
پس از رمی آخرین بت بی درنگ قربانی کن، که این سه بت مجسمه تثلیثند،مظهر سه مرحله ابلیسی،فراموش نکن نیت یعنی این! همواره در نیت باش خودآگاه.
بدان که چه می کنی و چرا؟ظاهر این اعمال تو را در خود گم نکند،از معنی ها غافل نمانی،این همه اشاره است...
حج معانی کن ،نه حج مناسک،اینجا همه چیز به نیت وابسته است.
کسی که نفهمد در این مناسک چه می کند؟از مکه فقط سوغات آورده است.
چمدانش پر است و خودش خالی!
و در منی آخرین مرحله کمال را و ایده آل را ،آزادی مطلق را بندگی مطلق را
و اکنون در منی یی، ابراهیمی و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای ...
اسماعیل تو کیست؟ چیست؟
من چه میدانم؟ این را تو خود می دانی.تو خود آنرا ،او را باید به منی آوری و برای قربانی انتخاب کنی.
من فقط می توانم نشانی هایش را به تو بدهم:
او اسماعیل توست ،اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد،یا یک شیء، یا یک حالت و حتی یک نقطه ضعف!!
اسماعیل برای ابراهیم تنها یک پسر برای پدر نبود؛
پایان یک عمر انتظار بود؛
پاداش یک قرن رنج؛
ثمره یک زندگی پر ماجرا؛
تنها پسر نوجوان یک پدر پیر؛
و نویدی عزیز پس ازنومیدی تلخ؛
مگر می توان با کلمات وحشت این پدر را در ضربه آن پیام وصف کرد؟!!!
جنگ، جنگ میان خدا و اسماعیل در ابراهیم.
دشواری سخت...
کدامین را انتخاب می کنی؟ ابراهیم!
خدا را یا خود را؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را؟ لذت را یا مسئولیت را؟ زندگی برای زندگی را یا زندگی برای هدف را؟ پدری را یا پیامبری را؟و.....
انتخاب کن ابراهیم...
تو در رسالت به بلندترین قله کمال رسیده ای اما در بندگی هنوز ناقصی، ای خلیل خدا!ابرهیم شده ای، اما بنده شدن دشوار تر است!باید آزاد مطلق شوی، آزادی مطلق شوی!
با دست های خویش بکش!
ای تسلیم حق، بنده خدا!
ای پدر اسماعیل!
اکنون ابراهیم بر سر یک دو راهی است:
باید انتخاب کند،
اسماعیلت را ذبح کن!
و این جا مراد از ذبح اسماعیل، ذبح علاقه اسماعیل باشد.
... ابلیس در دلش مهر فرزند را بر می افروزد و در عقلش، دلیل منطقی می دمد.
از انجام فرمان خودداری می کند و اسماعیلش را نگه می دارد.
این بار پیام صریح تر و قاطع تر!
روز دوم است،سنگینی مسئولیت بر جاذبه میل بیشتر از روز پیش می چربد.
ابلیس، هوشیاری و منطق و مهارت بیشتری در فریب ابراهیم، باید بکار زند.
از انجام فرمان خودداری می کند و اسماعیل را نگه میدارد.
صریح تر و قاطع تر
کار توجیه سخت دشوار شد ....
ابراهیم احساس می کند که در انکار این پیام، ابلیس را اعتراف کرده است.
بر لبه پرتگاه سقوط!
ابراهیم بت شکن، بنیانگذار اسلام، راهبر خلق...
و چه می گویم؟؟
شرک؟ نه! شرک چند خدایی ست، پرستش دیگری یا دیگران با خدا؛
با هیچ حیله ای، نمی توان با هر دو کنار آمد...
اه، این داستان چه دشوار و هراس انگیز است!
و چشمان تو را،محو تماشا می شوم با تو
تو را میبینم و چیزی شکوفا می شود در من
شبیه یک معمّا، مثل رؤیا می شوم با تو
دلم را دوستان،هر چند،ویران کرده اند،امّا
دوباره،مثل کوهی پای برجا می شوم با تو
تو را از چشم های من،نهان کردند و می دانند
همین امروز و فردا باز پیدا می شوم با تو
بیا چیزی بگو و این سکوت تلخ را بشکن
وگرنه در میان شهر،رسوا می شوم با تو!!
نبودی،مثل مردابی درون خویش پوسیدم
ولی وقتی بیایی،با تو دریا می شوم، با تو
_دانش اندوزی و پارسایی : متون دینی همه ی انسان ها حتی کافران و فاسقان را به دانش اندوزی و پیروی از دانش و پرهیز از پیروی گمان دعوت کرده و به تعقل و تدبر فرا خوانده اند . سیره ی عملی پیامبر اکرم و امامان معصوم به خوبی نشان می دهد که آن بزرگوارن نیز مخالفان خود را به بحث عقلی و استدلالی دعوت کرده و در برابر آنان از براهین عقلی مدد جسته اند .
انسان واقعی کسی است که در ارضای معقول خواسته های همه ی قوای درونی اش بکوشد .
موانع دست یابی به علم حقیقی : ذهن آدمی گاه در اثر چینش نادرست مقدمات یا کوتاهی در انتخاب مواد یقین آور برای استدلال دچار خطا می شود و به نتیجه ای نادرست دست می یابد . برای پرهیز از این گونه لغزش ها باید علم منطق و انواع مغالطات { یکدیگر را به غلط انداختن ، دلیل سست و غلط آوردن } را به درستی آموخت و به درستی به کار گرفت . وگاه در اثر مشکلات اخلاقی و آلودگی های نفسانی از درک درست حقایق ناتوان می گردد .
اما موانع دستیابی به علم حقیقی :
اسلام یکایک انسان ها را دارای شخصیتی مستقل دانسته " فرد " را " مسئول " می شناسد :
« پروردگارا ! ما روسا و بزرگ تران خویش را اطاعت کریدم و ما را از راه به در کردند . » ( احزاب (33) : 67 )
_شتاب زدگی : اظهار نظر های شتاب زده ، یکی دیگر از لغزشگاه های اخلاقی اندیشه است . « و انسان ( بر اثر شتاب زدگی ) ، بدی ها را طلب می کند آن گونه که نیکی ها را می طلبد و انسان همیشه عجول بوده است » ( اسراء (17) :11 )
_تمایلات نفسانی : حب و بغض ها و جهت گیری های تعصب آمیز مسیر تعلیم و تعقل و تفکر را منحرف کرده و انسان را از کشف حقیقت و درک درستی یا نادرستی امور باز می دارد . امیر مومنان(ع) در این باره می فرماید :
" هرکس عاشق چیزی می شود دیدگانش را کور گردانده و قلبش را رنجور . پس با چشم بیمار می نگرد و با گوشی که از شنیدن حقیقت ناشنوا است می شنود . خواهش های نفسانی پرده های عقلش را دریده و دوستی دنیا دلش را میرانده است . _ کسی که رای و نظر خود را بزرگ پنداشت گمراه شد . "
آداب اخلاقی آموختن :
_انگیزه ی الهی (اخلاص) : بر اساس نظام اخلاقی اسلام نیت و انگیزه بیش از خود عمل اهمیت دارد .
کار اخلاقی و ارزشمند از دیدگاه اسلام کاری است که صرفا برای رضایت خداوند انجام گرفته باشد . نشانه ی نیت الهی داشتن در تحصیل علم این است که به همان اندازه که علم ودانش انسان افزایش می یابد ذلت درونی او در برابر خودش و تواضعش در برابر مردم و خوف و خشیتش در برابر خدای متعال و درکش نسبت به دین و حقایق الهی نیز افزایش می یابد .
_انتخاب استاد شایسته : پیامبر اکرم (ص) یک معلم و استاد شایسته را کسی می داند که شاگردان خود را :
1. از تکبر به تواضع دعوت می کند .
2. از حیله گری و چاپلوسی به خلوص و خیر خواهی فرا می خواند .
3. از جهل به علم می کشاند .
_رعایت اولویت ها : گذراندن عمردر کار های مباح و پرداختن به امور غیر ضروری هرچند به میزان اندک حاصلی جز زیان ندارد . امام علی (ع) می فرماید : « دانش ها بیشتر از آنند که تو بتوانی همه ی آن ها را بیاموزی و بر آن ها احاطه یابی . پس باید گلچین کرده و از هر دانشی بهترین های آن را انتخاب کنی »
_خوب گوش دادن : علی (ع) : « زمانی که در نزد دانشمندی نشستی پس بر شنیدن نسبت به گفتن حریص تر باش و خوب گوش دادن را بیاموز همانگونه که خوب گفتن را می آموزی و سخن هیچ کس را قطع نکن . »
_پرسش و پرسشگری : کسی که مسائل شرعی خود را نمی داند تعلیم آن ها بر او واجب است و اگر راه فهم حکمی در پرسش از کسی باشد پرسیدن واجب خواهد شد . البته باید دانست که ارزش پرسش و پرسش گری ارزشی ذاتی نیست بلکه در صورتی دارای ارزش اخلاقی است که به منظور کشف حقیقت و فهم واقعیتی باشد . والا اگر به منظور اظهار فضل و مچگیری و امثال آن باشد کاری بسیار زشت و ناپسند است . استاد نیز هرگز نباید از پرسش های دانشجویان خسته یا ناراحت شود . اگر پاسخ مسئله ای را نمی دانست با صراحت و شجاعت تمام بگوید : «نمی دانم» . با گفتن نمی دانم نه تنها از ارج و ارزش او کاسته نمی شود که مسئولیت شناسی خود را برابر دانشجویان و دغدغه حق طلبی و حقیقت خواهی خود را به آنان نشان داده است . متاسفانه در جامعه ی ما واژه ی « نمی دانم » و « نظری ندارم » و امثال آن ، تنها بر زبان عده ای انگشت شمار جاری می شود . بسیاری از افراد بر این پندارند که اگر کسی در پاسخ مسئله ای بگوید « نمی دانم » ، معلوم می شود که اصلا چیزی نمی داند و اگر کسی هم صاحب نظر باشد ، باید هر مسئله ای که از او پرسیده شود ، بلافاصله پاسخ دهد .
گویند که روزی شخصی بر فراز منبر مشغول سخنرانی بود ، یکی از مستمعان پرسشی را طرح کرد . گوینده در پاسخ گفت : « جواب این مسئله را نمی دانم » . شخص سوال کننده ناراحت شده و گفت : « تو که نمی دانی چرا بر بالای منبر رفته ای ؟ » گوینده پاسخی حکیمانه داد : « من به اندازه ی مجهولاتم بالا روم ، در آن صورت باید تا آسممانها بالا میرفتم . »
علی (ع) : « اگر جاهلان ساکت می شدند اختلاف بر چیده می شد » امام صادق (ع) در مذمت کسانی که بنا دارند هیچ پرسشی را بی پاسخ نگذارند و هرگز حاضر نیستند کلمه « نمیدانم » را بر زبان جاری کنند می فرماید : « کسی که [بنا داشته باشد به هر نحوی که شده است] همه ی سوالاتی را که از او می شود پاسخ دهد دیوانه است . » زشتی این کار مخصوصا در پرسشهای دینی چند برابر است .
_ضبط و نگارش مطالب : امام صادق (ع) : « دانش را بنگارید چرا که شما بدون نگارش نمی توانید آن را حفظ کنید »
« کتابهای خود را نگهداری کنید . چرا که در آینده به آن ها نیاز خواهید داشت »
_تواضع در برابر استاد : احترام به عالمان نشانه ی بهره مندی از عقل و حرمت عالمان همانند و همسنگ حرمت شهیدان و صدیقان معرفی شده است . امام زین العابدین : « حق کسی که به تو علم می آموزد این است که او را بزرگ بداری و احترام مجلسش را نگه داری وبه نیکویی به سخنانش گوش فرا دهی به او رو آوری و در نزد او با صدای بلند سخن نگویی و اگر کسی از او سوالی پرسید در جواب دادن به آن بر او پیشی نگیری و در محضر او با افراد دیگر سخن نگویی ودر نزد او از دیگران غیبت نکنی ... »
_خودشناسی : تقسیم علم به دینی و غیر دینی تقسیمی نادرست است . حقیقت آن است که همه ی دانشهایی که در خدمت اسلام و مسلمانان باشند و به رشد و پیشرفت علمی و دینی و فرهنگی جامعه ی اسلامی کمک کنند علوم دینی به حساب آمده و فراگیری آن ها مورد تاکید و و سفارش و احترام اسلام است . با وجود این آموختن برخی از علوم و دانش ها از واجبات عینی بوده و بر هر فردی لازم است که پیش از هر دانش دیگری به آموختن آن ها بپردازد . یکی از آن دانش ها « خودشناسی » است . خودشناسی مقدم بر همه ی دانش ها و معرفت های دیگر است ...
منبع:آیین زندگی اخلاق کاربردی به قلم احمد حسین شریفی
خوبه بازم با این زحمتی که اینا می کشن مملکت هنوز رو پاست
مدتها گذشت تا در مدینه به حضور امام باقر (ع ) رسیدم ، آن حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود: ((کسى که در جاى خلوت گناه کند، خداوند نظر لطفش را از او برمى گرداند این چه سخنى بود که به آن زن گفتى ؟))
از شدت شرم ، سر در گریبان کرده و توبه نمودم ، امام باقر (ع ) به من فرمود: ((مراقب باش که تکرار نکنى )) (و با زن نامحرم شوخى ننمائى )
نوشته محمد محمدى اشتهاردى
عجب روزگاریه،آدمی درگیر مسائل روزمره و دنیایی،لحظه ها میگذرن و او فقط قول میده که در آینده اگه فرصتی براش موند قدمی برای خودش و آخرتش برمیداره ولی باز هم وقتی نداره.... تو وجودش یه قلب داره که فقط یه صاحب اصلی داره ولی اونم را تو همین پیچ و خم زندگی تقسیم میکنه تا وقتی که باز هم نظر لطف خدا شاملش میشه میبینه تو غفلتاش قلبشو تمام و کمال داده رفته، دیگه چیزی تهش نمونده،همه داراییش شده یه قلب مرده آفت زده...