بی معرفت
تکیه بر همین دیوار! ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که هرصبح پیش از مسجد می آمد که بگوید:"پدرت فدایت دخترم"!. ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبر باز کرده بود که هر غروب می آمد که بگوید"شادی دلم!پاره تنم!". ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که می خواست برود سفر وآمده بود زیر گلوی او را ببوسد. ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که پی "کسای یمانی" میگشت تا در آن آرامش یابد. ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و در را روی علی(ع) باز کرده بود.روی علی که بیتاب میشد می گفت:بوی برادرم محمد(ص) می آید. ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار یعنی آیا در را روی جبرئیل خودش باز کرده بود؟ ایستاده بود پشت همین در تکیه داده بود به همین دیوار و تنها گلیم زیر پایش را بخشیده بود. ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و پارچه ای کشیده بود روی سرش چون حتی چادرش را بخشیده بود. ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و بصورت شرمنده زنی که برای بار دهم سوالی را می پرسید لبخند زده بود. ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و و در را روی چشم های خیس علی باز کرده بود.روی مردی که جانش و برادرش را از دست داده است. ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و به بلال که ساکت و محزون آن پشت ایستاده بود،گفت:اذان بگو،من دلتنگم. ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و در را روی علی باز کرده بود که می آمد تا برای سالهای طولانی خانه نشین باشد. ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده به همین دیوار و گفته بود:"نمی گذارم ببریدش". ایستاده بود پشت همین در: تکیه داده بود درست بر همین دیوار که....! اللهم العن قتلة فاطمة الزهرا زرهم عذابا فوق عذاب و هوانا فوق هوان