بی معرفت
سوار مترو شده بودم گرما ،خستگی و ازدحام جمعیت آدم را کلافه میکرد آرام باش،توکل کن،تفکر کن،سپس آستین ها را بالا بزن خدای مهربونم مرا در رسیدن به بندگیت، به رضایت یاری کن مثل همیشه یا زهرای اطهر.س
یدفعه چشمم به برد های تبلیغاتی و احادیث مترو افتاد،متنش خیلی قشنگ بود
نوشته بود:
آنگاه دستهای خداوند را میبینی که زودتر از تو دست بکار شد
پندی از امام علی.ع
.....این را دیگه نمیشه بنویسم
نوشته شده در شنبه 87/3/4ساعت
1:4 عصر توسط فاطیما| نظرات ( ) |