بی معرفت
چه عاشق می شوم،وقتی که تنهامی شوم با تو مهدی خلیلیان
و چشمان تو را،محو تماشا می شوم با تو
تو را میبینم و چیزی شکوفا می شود در من
شبیه یک معمّا، مثل رؤیا می شوم با تو
دلم را دوستان،هر چند،ویران کرده اند،امّا
دوباره،مثل کوهی پای برجا می شوم با تو
تو را از چشم های من،نهان کردند و می دانند
همین امروز و فردا باز پیدا می شوم با تو
بیا چیزی بگو و این سکوت تلخ را بشکن
وگرنه در میان شهر،رسوا می شوم با تو!!
نبودی،مثل مردابی درون خویش پوسیدم
ولی وقتی بیایی،با تو دریا می شوم، با تو
نوشته شده در دوشنبه 86/9/19ساعت
12:45 صبح توسط فاطیما| نظرات ( ) |