سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























بی معرفت

با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم.

روح الله المصطفی الخمینی

 

مهربان ترین رهبر

امام امت (ره) می فرمود: حتی نامه هایی که کسی در آنها به من جسارت کرده گزارش دهید، و اعلام کرد: هر کس مرا پاره کرد یا به من اهانت کرد با او برخورد تلخ نکنید.

  امام خمینی (ره) هیچ گاه اجازه نمی دادند (هنگام باریدن برف یا باران) کسی بالای سر او چتر نگهدارد.

                                                                                              از تکلفات دورى مى‏کردند

امام از بسیارى از تکلفاتى که سایر مراجع داشتند، از قبیل رفت و آمد کردن دستبوسى، تعظیم و تکریم و در خانه را باز کردن دورى مى‏کردند. (1)

                                                                                               من ماشین نمى‏خواهم

 امام در نجف که بودند یکى از ایرانیان ماشینى را از آلمان خاص ایشان خریده بود که آقا با آن به حرم مشرف شوند و یا در ایام زیارتى به کربلا بروند آقا مى‏فرمودند: «من ماشین نمى‏خواهم.» وقتى او اصرار مى‏کرد که من این ماشین را به اسم شما و براى شما از آلمان آورده‏ام ولى امام به او فرمودند: «اگر مال من است من آن رامى‏فروشم و پولش را به طلبه‏ها مى‏دهم‏» او هم مى‏گفت که نه شرط ما این است که شما این را نفروشید.ما به او گفتیم آقا مى‏فروشد به هر حال امام آن را نپذیرفتند. (2)

                                                                                اجازه نمى‏دادند پشت‏سرشان راه برویم

در سالهاى 1327 و 1328 وقتى که امام در مسجد «سلماسى‏» قم تدریس مى‏کردند، مسیر حرکت ایشان از خانه به طرف محل درس‏شان با بنده یکى بود.چون منزل ما هم در نزدیکى منزل امام بود.لذا بیشتر روزها میان راه، با هم برخورد مى‏کردیم.امام وقتى صداى پاى ما را مى‏شنیدند با ما احوالپرسى مى‏کردند و به ما تکلیف مى‏کردند که پیشاپیش ایشان حرکت کنیم و اجازه نمى‏دادند پشت‏سرشان حرکت کنیم‏و همیشه هم به تنهایى از منزل به طرف مسجد سلماسى حرکت مى‏کردند. (3)

                                                                         حتى بعضى از مغازه‏دارها امام را نمى‏شناختند

امام از حالتهایى که براى ایشان تعین درست مى‏کرد بى اندازه متنفر بودند و جلوى آنها را هم مى‏گرفتند.اگر کسى به دنبال یا همراه ایشان راه مى‏رفت.بر مى‏گشتند و او را از این کار منع مى‏کردند....امام اینقدر در این جهت جدیت کرده بودند که برخى از صاحبان مغازه‏هاى اطراف منزلشان سیماى ایشان را به درستى نمى‏شناختند. (4)                                                                              

                                                                              دوست ندارم شخصیت‏شما کوچک شود

یادم مى‏آید هنگام رفتن به حرم، در اواسط راه و در کوچه به امام برخورد کردیم و چون دوست داشتیم که همراه ایشان باشیم، لذا پشت‏سر آقا به طرف حرم مطهر حرکت کردیم.امام وقتى متوجه حضور ما شدند، ایستادند و فرمودند: «آقایان فرمایشى دارند؟» گفتیم: «نه! عرضى نداریم، فقط دوست داریم که همراه شما باشیم و از این کار لذت مى‏بریم.»

ایشان فرمودند: «شکر الله سعیکم.من از این کار شما تشکر مى‏کنم، شما آقا هستید، طلبه هستید، محترم هستید، من دوست ندارم که شخصیت‏شما با حرکت کردن به دنبال من کوچک شود» . (5)

                                                                           در مقابل رسول الله چه جوابى داریم؟

در نجف بعضیها خیال داشتند روشى اتخاذ کنند به عنوان ملاحظه سلسله مراتب مراجع عالیقدر شیعه تا به این بهانه موقعیت و حیثیت اجتماعى امام را نادیده بگیرند.این امر به دوستان خیلى گران آمد.بنده با دو نفر مامور شدیم از طرف کلیه دوستان خدمت امام برسیم و عرض کنیم که چنین مطلبى است.من چون در صحبت کردن صریحتر بودم به امام عرض کردم که هر محیطى آداب و رسومى دارد و ظاهرا مراعات رسوم اشکال شرعى نداشته باشد.و موقعیت‏حضرتعالى طورى است که شما براى عامه مسلمین هستید و این موقعیت‏باید براى اسلام حفظ شود و آقایان با آن برنامه‏اى که دارند مى‏خواهند این موقعیت‏شما را نادیده بگیرند.یا خداى نخواسته به خیال خودشان هتک حرمت‏شما کنند، لذا ما از شما خواهش مى‏کنیم بر اساس آداب و رسوم حاکم در این محیط، برنامه آقایان را نپذیرفتند.سخنان ما که تمام شد ایشان یک قصه‏اى نقل کردند که ما در مقابل عظمت روحى ایشان احساس حقارت و شرمسارى کردیم.امام فرمودند: «در گذشته که برق نبود و کوچه‏ها تاریک بود یکى از آقایان به جایى مى‏رفت و طبق مرسوم شخصى هم جلوى ایشان فانوس به دست گرفته بود.او اتفاقا عازم مجلسى بود که یک آقاى دیگرى هم عازم آن مجلس بود.در راه که برخورد کردند، این آقا یک مقدار از آن دیگرى فاصله گرفت تا معلوم شود که ایشان یک تشکیلات جدا و یک فانوس کش مخصوصى دارد و مى‏خواست که موقعیتش شناخته شود.» امام پس از نقل این داستان فرمودند: «اگر روز قیامت ما را در محضر رسول الله (ص) به صف وا دارند و از این چیزها از ما سؤال کنند، آیا آقایان براى این سؤال، جوابى در نظر گرفته‏اند که مثلا این جلوتر باشد آن عقب‏تر باشد، این زودتر باشد آن دیرتر باشد؟ این اعتباراتى که آقایان در نظر مى‏گیرند اگر در آن صف، حضرت رسول (ص) از ما سؤال کردند آیا جوابى داریم بگوییم؟» سپس فرمودند: «به آن برنامه‏اى که آنها تهیه کرده‏اند عمل کنید. (6)

پى‏نوشت‏ها:

1.حجة الاسلام و المسلمین صادق احسان بخش.

2.حجة الاسلام و المسلمین فرقانى.

3.حجة الاسلام و المسلمین غیورى - اطلاعات هفتگى - ش 2442.

4.حجة الاسلام و المسلمین سید محمد موسوى خوئینى‏ها - حوزه - ش 37 و 38.

5.حجة الاسلام و المسلمین سید حمید روحانى - سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى - ج 6.

6.حجة الاسلام و المسلمین کریمى - پاسدار اسلام - ش 8.

http://www.imam-khomeini.com

 


نوشته شده در یکشنبه 86/3/13ساعت 3:23 عصر توسط فاطیما| نظرات ( ) |