سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























بی معرفت

حوصله هیچ کاری را نداشتم
خیلی غمگین و ناراحت بودم
دلیلشو نمی دونستم،شاید هم میدونستم....
هر کاری می کردم فایده نداشت
اصلا روحیه نمی گرفتم
بعد از ظهر یه مدت کوتاهی تنها ی تنها بودم،فکر می کردم
هیچ اتفاق قابل توجهی نیفتاده بود ولی...
آخه چرااااا.....

همش این را می خوندم:

 به یاد آرزوهایم،سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

حالا اصلا آرزو برا چی؟!!
 تو همون لحظات یکدفعه به یاد حدیثی افتادم که کارمند دانشگاهم برام گفته بود(با این مضمون)

اون دنیا که میشه اینقدر خدا به جای حاجت های درست انسان پاداش میده که آدم با خودش می گه کاش تو دنیا به هیچ کدوم از حاجت ها و آرزوهام نمیرسیدم
اصلا حدیثش یادم نبود ولی تو ذهنم که اومد خیلی آروم شدم و روحیه گرفتم
چه راحت تلنگر میزنه
یادم اومد که هیچ وقت رهام نمی کنه...
خدایا کمکمون کن،بدون تو ...

 یا زهرای اطهر.س

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/1/28ساعت 11:23 عصر توسط فاطیما| نظرات ( ) |